داستانهای عاشقانه عربی

فرشاد جهانبخشی:
در میراث عرب داستانهای عاشقانه و شیفتگی فراوانی وجود دارد که برخی از آنها به خیر و خوشی پایان یافت و برخی به بن بست رسید و معشوق در نهایت به طرز فجیعی درگذشت با اینکه به مقصد نرسیده بود، شاید شنیده باشیم. از داستان قیس و لیلا یا عنتاره و ابله و شاید داستان های دیگری شنیده باشیم.
در اینجا به برجسته‌ترین این داستان‌ها یا دونوازی‌های عاشقانه در میراث می‌پردازیم که قهرمانانشان بیشتر شاعر بودند و در واقع هم هستند، گویی شعر همنشین شور است و نباید فراموش کرد که شعرها با معاشقه و خویشاوندی، و شاید این انگیزه ای باشد برای نفس و روح که بتواند آنچه را در خود دارد از ریشه کنده کند، حرکت دادن آن به گونه ای که آشکار کند، جایی که نخ ریسی سرآغاز رهایی بزرگ است، شوق گفتن را به چه چیزی باز می کند. در شعر عمیق تر و دورتر است، مانند قصه ها، داستان های دیگر، روایات و حکمت.
1 - عنترا و ابله
از داستانهای معروفی است که قهرمان آن عنتره بن شداد از قبیله بنی عبس و ابله است و شوالیه ای است که در جنگ ضحیس و الغبره بر دشمنان پیروز شد و مادرش کنیز بود. او با اثبات توانایی های خود در جنگ ها، نسب خود را به بنی ابس پیوند داد و بر اساس سنت های آن زمان در زمره آزادگان قرار گرفت.
عنترا عاشق پسر عمویش ابله بنت مالک بود، اما دستیابی به آن کار آسانی نبود تا اینکه او مأموریتی افسانه‌ای را در انجام درخواست پدرش مبنی بر آوردن شتر از ملک النعمان به انجام رساند تا خواسته‌اش را برآورده کند، علی‌رغم آنچه گفته می‌شد بعداً به او خیانت کرد.
عنترا در اشعار خود و در شرح معروف خود از ابله بارها یاد کرده است، مانند قول او:
ای خانه ابله در هوا سخن بگو
صبح عمویم خانه ابله و اسلام بود
2 - جمیل و بثینه
داستانی است که به دفع ختم شد، جمیل بن معمر که در زمان امویان زندگی می کرد، بثینه را دوست می داشت و هر دو از بنی ادراء بودند، با وجود اختلاف شاخه، در چراگاه شتر بر سر شتر بحث می کردند. آغازی که در هیام به پایان رسید.او با بوثینه کنار نمی آمد، زیرا مردم او مانع او شدند. اما او عشق را نکشت، با اینکه معشوقش به دستور خانواده اش برای ازدواج با مرد دیگری رفت و او با اولین و آخرین شوق خود در خود ماند و گفته می شود که برای برآورده شدن آرزوهایشان گاهی پنهانی ملاقات می کردند. اما در جلسه عفیف طبق روایات. قابل ذکر است که کلمه «عشق باکره» از این قبیله «بنی ادراء» و زمینه داستان جمیل و بثینه به معنای عشق پاک و پاکیزه آمده است.
پس از ازدواج بوثینه، وضعیت جمیل سخت شد، بنابراین او به یمن نزد عموهایش رفت و بعداً بدون فراموش کردن عشق خود به مراتع خانواده اش در وادی القری بازگشت و متوجه شد که بثینه با خانواده اش به شام ​​رفته است، بنابراین تصمیم گرفت به مصر مهاجرت کند و تا زمان مرگ در آنجا ماند و عشق قدیمی خود را به یاد آورد و در آخرین روزهای زندگی قبل از مرگش در آنجا سرود:
و جان یک بار از تو یاد نکرد ای بطحین
از زمان های بسیار قدیم، روح تقریباً نابود شده بود
وگرنه مثال و تسلیم را به من یاد می دهید
جریانی از اشک به او سرازیر شد
در حالی که روحم سالم بود وصلش کردم

فرشاد جهانبخشی:
و جان یک بار از تو یاد نکرد ای بطحین
از زمان های بسیار قدیم، روح تقریباً نابود شده بود
وگرنه مثال و تسلیم را به من یاد می دهید
جریانی از اشک به او سرازیر شد
در حالی که روحم سالم بود وصلش کردم
عشق شتر همچنان در حال رشد و ضعیف شدن است
تا امروز که جسمم شفا یافت و شفا یافت
و آنچه را که می دانستم از خودم انکار کردم
گفته شد که بوثینا از این خبر باخبر شد، غمگین شد و برای معشوق داغدار شعر سرود، لازم به ذکر است که راویان در توصیف شخصیت جمیل اختلاف نظر داشتند، کسانی بودند که او را پاکدامن می دیدند و دیگران. که می گفت او بداخلاقی است.در نهایت داستان بیشتر از عمق واقعی خود شخصیت اسطوره ای و زیبایی شناختی پیدا کرد،مثل او،مثل تمام داستان های عاشقانه عرب.
3 - بسیار و ارجمند
کثیر بن عبدالرحمن اسود خزاعی از شاعران عصر بنی امیه به عشق عزا بنت جمیل الکنانیه شهرت داشت و در جوانی پدرش را از دست داد و یتیم زندگی کرد. می گفتند از دوران جوانی بد دهن بود، عمویش او را در شتر زارها پرورش داد و از مردم دور می کرد تا از بی احتیاطی در امان بماند، به ولگردی شهرت داشت، حتی به او لقب «عزا» دادند و ملقب شد. «کثیر عزّه» اشاره می‌کند که زمانی عاشق او شد که یک بار در یکی از سفرهایش به مراتع، زمانی که شترها را در جوانی می‌رفت، او را به مکانی آبی راهنمایی کرد تا شترها را سیراب کند.
مانند بسیاری از داستان های عاشقانه عرب، او ازدواج نکرد، زیرا رسم عرب این بود که با کسی که با دخترانشان معاشقه می کرد ازدواج نمی کرد.
بثینه ازدواج کرد و با شوهرش از مدینه به مصر رفت و جمیل در آنجا به دنبال او رفت. اما او به شهر بازگشت و در آنجا درگذشت.
و از قول او:
زیبایی او را فراتر از چین ها دیدم
گویی قله های برج های زوزه کش او
ذکر کرد که عبدالملک بن مروان از داستان های او شنیده است، پس چون روزی بر او وارد شد، قدش کوتاه و لاغر بود و گفته شد که او نیز یک چشم بود.
عبدالملک گفت: خیلی مغرور هستی؟
وی افزود: شنیدن درباره المائدی بهتر از دیدن اوست!
پس قصیده معروف را برایش خواند که با این جمله آغاز می شود:
مرد لاغر را می بینی و او را تحقیر می کنی
و در لباس او شیر هوروس است
وقتی پرنده را ببینید از آن خوشتان می آید
و مرد احمق شک و تردید شما را پشت سر خواهد گذاشت
رایج ترین پرندگان جوجه ها هستند
و مادر شاهین تابه ای است که ما به آن سر می زنیم
عبدالملک گفت: خدا رحمتش کند، چه زبانش فصیح و چه موهایش بلند! به خدا قسم فکر می کنم او همان گونه است که خودش را توصیف کرده است.
گفته می‌شود که پس از مرگ او زنان بیشتر از مردان در تشییع جنازه شرکت می‌کردند و حضور داشتند

بن ربیعه بن عامر «لیله العامریه» و در زمان امویان در صحرای نجد زندگی می کردند، مثل همه داستان های قبلی، شتر را باید گله کرد و عشق از مراتع شروع می شود، دختر عمویش است، دوران کودکی مشترکی داشتند و او را در جوانی دوست داشت.
همانطور که معمولاً اتفاق می افتد، درخواست ازدواج او رد شد، زیرا لیلا با مرد دیگری ازدواج کرد که او را از خانه به طائف برد و به این ترتیب داستان الهام بخش که در تاریخ ثبت شد، داستان مجنون لیلا که حاوی عشقی خارق العاده است، آغاز شد. مرد شوق عمل در او بود و شروع به تعقیب کوه و دره و پاره کردن لباس کرد و با مردم احساس بیگانگی می کند و با خودش حرف می زند و آیا بعد از آن جز دیوانگی چیزی هست!!
می گویند در حالی که از خدا می خواست تا محبت او را نسبت به لیلا برطرف کند، به پرده های کعبه چسبید و پدرش به خاطر آن عمل او را کتک زد، لذا چنین خواند:
من از شما نام بردم در حالی که حجاج سر و صدا داشتند
در مکه دلها جیب دارند
گفتم: ما در مملکت ممنوعه هستیم.
به واسطه خدا دلها نجات یافته است
به سوی تو توبه می کنم ای مهربان ترین مهربانان
انجام دادم و گناهان آشکار شد
و اما آن که عاشق لیلا و ترکی شد
با زیارت او توبه نمی کنم
و چگونه وقتی قلبم گروگان است
من به تو توبه می کنم و توبه می کنم
او به حیات وحش بازگشت و چیزی جز علف نخورد و با بز کوهی خوابید تا این که جانوران به او عادت کردند و دیگر از او بیزاری کردند، همانطور که در داستان «افسانه» آمده است. او به مرزهای شام رسید و او او با وجود «دیوانگی» از بیماری خود آگاه بود.
شبی که به دل گفتند ناهار بخور
لیله الامریه یا یره
یک گربه به دام افتاد، بنابراین شب را سپری کرد
کشید و بالش گیر کرد
می گفتند مرده او را در میان سنگ های صحرا پیدا کردند و نزد خانواده اش بردند، عاقبتی غم انگیز برای عاشق دیوانه بود و زنی که برای او غذا درست می کرد او را مرده یافت.

او پیش از مرگ، دو بیت شعر سروده است که از خود به جای گذاشته است:
خود را با سنگ های تکالیف و صحرا پوشاند
او با قلب شکسته و قفسه سینه خونریزی از دنیا رفت
کاش این عشق را فقط یک بار می شد دوست داشت
او می داند که عاشق با چه رهائی روبروست
5 - لوبنا دیوانه
نام او قیس بن ذاریح لیثی الکنانی است، وی در زمان خلفای پیامبر اکرم (ص) زندگی می کرد، او عاشق لبنه دختر حباب خزاعی بود و برای اولین بار در تاریخ 1396 هجری قمری عاشق او شد. روزی که به مراتع بنی حباب، خانواده لوبنا، رفت و آب خواست، او را نزد خود آورد و مدتی عاشق او شد، قد بلند، زیبا و خوش زبانی داشت.
وی پس از جدایی از لبنا چنین خواند:
ای کاش قبل از جدایی از او مرده بودم
آیا برمی گردی و پرونده را از دست می دهی؟
اما تفاوت داستان او این است که برخلاف بقیه با او ازدواج کرد و سپس به دلیل نازا بودن از او طلاق گرفت، او این کار را تحت فشار خانواده به خصوص پدرش انجام داد که قطع نسب او را شرم آور می دانست.
روايت شده است كه به اصحاب خود گفت: پدر و مادرم مرا دوازده سال رها كردند، از آنها اجازه خواستم تا نزد من برگردند تا اينكه او را طلاق دادم.
از جمله چیزهایی که او در مورد سرزنش خود شعار می داد:
من برای لوبنا گریه می کنم و تو او را ترک کردی
و تو قدرتمندتر از او بودی
اگر دنیا ساخته می شد، تغییر می کرد
ابدیت و جهان باطن و بیرون دارند
انگار در تاب بین طناب ها هستم
اگر فکری به قلب بیاید، به ذهن خطور می کند
آن گاه شاید عمل خود را انکار کرد و در حالی که در بیابان سرگردان بود و شعر می خواند چه بر او گذشت و حالش بدتر شد. حتی اگر بعد از او با لوبنا ازدواج کرد، مدتی سخت بود و او - او - در او گم شد و او را فراموش نکرد و این

فرشاد جهانبخشی:
توبه و لیله الاخیلیا
لیله الاخیلیا شاعری مانند خنساء بود و توبه بن الهمیار از او الهام گرفت و در این داستان برخلاف دیگر داستان های عاشقانه، قهرمانی برای زن است، زیرا او همان کسی است که شعرش شهرت بیشتری یافته است. در حالی که مرد معشوقی بود که با او معاشقه می کرد، حتی اگر شاعری مثل او باشد. آنها در اوایل اسلام و عصر امویان زندگی می کردند و به عشق متقابل بی شک شهرت داشتند.
می گفتند لیلا زیبایی خیره کننده و شخصیتی قوی و خوش بیان داشت و توبه نیز شجاع و خوش بیان بود و با دیدن او در یکی از غزوه ها مجذوب او شد.
پدر لیلا علیرغم محبت آنها مانع ازدواج آنها شد و حتی از خلیفه از توبه شکایت کرد. عشق افلاطونی داشتند تا توبه کشته شد و می گفتند در یکی از جنگها کشته شد و همچنین گفته بودند که کاروانها را غارت می کرد و دلیل کشته شدن او همین است، لیلا او را به ارث برد و گفت:
برای سن شما، مرگ مایه ننگ پسر نیست
اگر در زندگی از عبور و مرور رنج نمی برید
هیچ کس زنده نیست حتی اگر سالم باشد
من جاودانه خواهم بود در میان کسانی که در قبرها پنهان شده اند
و هر کس از صاحبان زمان باشد بیمناک است
یک روز باید او را صبور دید
کسی که از مرگ زنده است فرقه ای ندارد
و نه برای روزها و ابدیت
همچنین موجود زنده ای که از ابدیت ایجاد شده است مورد سرزنش قرار نمی گیرد
مرده هم اگر زنده صبور نباشد پخش نخواهد شد
و هر جوانی یا چیز جدیدی منجر به فرسودگی می شود
هر آدمی روزی به سوی خدا خواهد آمد
پس قسم خوردم که تا زمانی که او تماس می‌گیرد از گریه کردن تو دست برنخواهم داشت
روی یک برگ، یا یک پرنده پرواز کرد
می گویند وقتی زیاد به زیارتش می رفت در کنار قبرش فوت کرد و یک بار از هوده کنار قبر افتاد و مرد.
از جمله اشعار توبه در لیلا این قول اوست:
برای هر جلسه ای که با یک صفحه نمایش ملاقات می کنیم
حتی اگر روز تعطیل باشد، هر روز به آن سر می زنم
وقتی به لیلا می‌آمدم، چادر می‌پوشیدم
صبح از ابتذالش تعجب کردم
با موانعی روبرو شدم که دیدم
و روی برگرداندن او از نیاز و ناراحتی من
با این تفاوت که لیلا ممکن است فرزند اول خود را پیدا کند
صبح شنبه به خانه نزد خانواده اش رفت
چه مادر سیاهی با معادن کودکانه
بهتر از دو کره چشم که بتوانید مدیریت کنید
نکته قابل توجه این است که برخی اشعار توبه بن الهیمار مجنون لیله الاخیلیه را با شعر قیس بن الملوح مجنون لیله العامریه اشتباه می گیرند.
7 - ابو نواس و جنان
جنان معشوق ابونواس است و او تقریباً تنها کسی است که با وجود شور و شوق بی‌ثباتی به او وفادار بوده است.اینجا داستان با بقیه داستان‌ها فرق می‌کند که شیفتگی ابدی نیست که به مرگ منتهی شود. آیات معروف را تلاوت کرد:
حامل شور خستگی است که شادی از آن سبک می شود
اگر گریه کند حق دارد این کار را بکند بازی نیست

بی نفس می خندی در حالی که عاشق گریه می کند
شما از بیماری من در شگفت هستید، سلامتی من یک شگفتی است!
گفته شد با وجود اعتیاد به مشروبات الکلی، او را در سفر حج دنبال کرد و در آنجا شعر معروف خود را خواند که در آن به خالق و آغاز آن دعا کرد:
خدای ما چقدر تو انصافی ای پادشاه هر پادشاهی
در خدمت تو خانه ای عطا کردم در خدمت تو همه ستایش ها از آن توست
و پادشاهی برای تو شریکی ندارد و شب به تو رسیده است
گفته می شود که جنان او را آنطور که دوستش داشت دوست نداشت، شاید به دلیل بی پروایی و ترس او از خیانت، اما این امر زمانی دوام نیاورد که توانست او را با شعرهایش برای او اغوا کند و گفته شد که دلیل تغییر عقیده او این بود که آواز او را شنید:
بهشت اگر هستی ای منایی که امیدوارم از آسمان خون نمی چکد
اگر او پافشاری کند و شما در جلوگیری از او پافشاری نکنید، او تبدیل به یک سرزمین بایر از آوار می شود.
کامنت گذاشتم که اگر به روح گذشتگان و بازماندگان آسیب برساند پشیمان نمی شود.
اگر چشمش به سنگ می نگریست به دنیا می آمد

اگر او پافشاری کند و شما در جلوگیری از او پافشاری نکنید، او تبدیل به یک سرزمین بایر از آوار می شود.
کامنت گذاشتم که اگر به روح گذشتگان و بازماندگان آسیب برساند پشیمان نمی شود.
اگر چشم او به سنگ نگاه می کرد، بی علاقگی او باعث بیماری می شد
8 - ابوالاطهیه و عتبه
ابوالاطهیه شاعر کنیزکی به نام عتبه را دوست می داشت و در مورد او می گوید:
خیالت چه ایرادی دارد بگو... و من چه؟
من او را به عنوان یک مهمان شب دیگر نمی بینم
اگر دوستم مرا می دید، برایم متاسف می شد یا برایم متاسف می شد
یا به خاطر حال بدم مرا دشمن می بیند
ابوالاطهیه در حجاز به دنیا آمد و در کوفه بزرگ شد و در بغداد زندگی کرد و عشقش او را به آستانه‌ای رساند که بتواند شعر بگوید، اما با همان عشقی که به او داشت با او روبرو نشد. او را با طرد و رها كردن، تا اينكه نزديك بود عقلش را از دست بدهد، «ابوالاتحيه» ناميدند.
یأس از شور عتبه او را به زهد کشاند و در شعر زاهدان نشانه ای شد.
از جمله مطالب شگفت انگیزی که ایشان در مورد ترک عتبه فرمودند:
برادران من شور کشنده است پس به کفن ها مژده دهید
و مرا به پیروی از خواسته هایم سرزنش مکن که مشغولم
اگر عتبه کنیز خلیفه مهدی در عصر عباسیان بود و ابوالاطهیه که اسماعیل بن قاسم نام داشت در ظاهر زشت بود شاید دلیلی بر بیزاری عتبه از او بود. گفت که خلیفه از معاشقه او شنید و او را به خاطر شعر گفتن در مورد کنیزش زندانی کرد و پس از ستایش خلیفه آزاد شد.
از اشعار او درباره زهد می توان به اقوال او اشاره کرد:
کسى که از خدا بترسد از بلوغ غافل است
و هر که در دین خود گرفتار شود، فکر کرد
در گذشته، یک ایده متعلق به صاحب آن است
اگر بصیرت داشته باشد، نظرش صحیح است
قرن ها کجا و آنهایی که به دست آنها آفریده شده اند کجا؟
این شهرها دارای آب و درخت هستند
9 - ابن زیدون و ولادت بنت المستکفی
یکی از داستانهای رایج در عصر اندلس است که ابن زیدون زندگی مرفهی داشت و نویسنده و شاعر بود و وزیر المعتدید بالله بن عباد در سویل بود و از سوی دیگر تولد. از دختر المستکفی، پدرش والی قرطبه بود و کشته شد، و او از نویسندگان مشهور زمان خود بود، با نویسندگان و شاعران بسیاری آشنا شد، اما هیچ کس به قلب او راه پیدا نکرد، جز ابن زیدون عشقش را پس داد در اینجا داستان شبیه توبه و لیله الاخیلیه است که هر دو طرف شاعر هستند.
آن دو مدتی عاشقانه زندگی کردند و سپس پیش از تولد بیگانگی و بی میلی به وجود آمد، اما بین فشار و کشش، قوی ترین داستان عشق در اندلس متولد شد که وارد تاریخ عرب شد و یکی از شگفت انگیزترین چیزهایی که ابن زیدون سروده شعر النونیه او بود که در آن درباره بیگانگی می گفت:
دوری جایگزین نزدیکی ما شده است و جایگزین خوبی از رویارویی ما با یکدیگر
با ما زندگی کردی و نه بالهایمان از حسرت تو خیس شد و نه آبهایمان خشک شد.
وقتی وجدان ما تو را صدا می زند، اگر غمگین نبودیم، تقریباً غم و اندوه ما را فرا می گیرد
به خاطر از دست دادن تو روزهايمان سياه شد و شبهايمان سفيد
عهد تو، عهد سعادت باد که تو چیزی جز بادهای ما به جان ما نیستی
ای نسیم جوانی سلام ما را بر هر که از دور زنده است بر ما سلام برسان
درود خدا بر تو باد، تا زمانی که جوانی داری که ما پنهان می کنیم و تو ما را پنهان می کنی
به نظر می رسد که ولده قلب متحرکی داشت و بعد از ابن زیدون به دنبال جلب دل وزیر «ابن عبدوس» بود که در واقع با او ازدواج کرد و ابن زیدون را به خاطر طعنه زدن به او پس از احساس ناامیدی به زندان انداخت. ، با همه چیز به خاطر ابن زیدون جاودانه ماند.
اما این ماجرا جنبه دیگری هم دارد، زیرا نقل شده است که ابن زیدون برای برانگیختن حسادت او به یکی از کنیزان ولدا دلبستگی پیدا کرد، یا این که در زمانی که او

پایتخت های ایران

پایتختهای ایران در دوران پیش از اسلام:
• ایلامیان: آوان و ایذه و شوش.
• مادها: هگمتانه.
• پارت‌ها: قوچان.
• هخامنشیان: هگمتانه، شوش، تخت جمشید و پاسارگاد.
• سلوکیان: سلوکیه و انطاکیه.
• اشکانیان: صددروازه و ایذه و تیسفون.
• ساسانیان: بیشاپور، تیسفون، شوشتر، کرمانشاه، کازرون.
پایتختهای ایران در دوران پس از اسلام:
• طاهریان: مرو و نیشابور.
• صفاریان: زرنج.
• علویان: آمل.
• سامانیان: بخارا.
• زیاریان: گرگان.
• بوییان: شیراز.
• غزنویان: غزنین و لاهور.
• سلجوقیان: نیشابور، مرو، اصفهان، کرمان و همدان.
• اتابکان آذربایجان: تبریز.
• اتابکان فارس: شیراز.
• اتابکان لر: ایذه و خرم‌آباد.
• قراختاییان: کرمان.
• خوارزمشاهیان: گرگانج.
• ایلخانان: مراغه، سلطانیه و تبریز.
• کرتیان: هرات.
• مظفریان: شیراز، کرمان.
• سربداران: سبزوار.
• چوپانیان: تبریز.
• جلایریان: تبریز و بغداد.
• تیموریان: سمرقند و هرات.
• اسماعیلیه: قزوین و الموت.
• قراقویونلوها: تبریز.
• آق‌قویونلوها: تبریز.
• صفویان: تبریز، قزوین و اصفهان.
• افشاریان: مشهد.
• زندیان: شیراز، ملایر ،کرمان.

تشکر بختیاری ها از آریا عظیمی نژاد

بنام خدا

لازم می داند از اقای آریا عطیمی نژاد در ارتباط با ا احساسات پاک ایشان که نشان دهنده نجابت و اصالتشان است نسبت به قوم بختیاری شکر کنیم علاقمند قوم بختیاری به فرزند ارزشمند ایران فرزند دلهای پاک و مهربانی همیشه پایدار و ناگسستنی است ارزوی توفیق و سریلندی شما را ازخداوند منان خواستاریم

مرگ بر نتانیاهو

بنام خدا
اتش و دود و صدا می بارد از هر سو

بمب و موشک انفجار دل و بی رحم نتانیاهو
و نگاه معصوم بچه ها، ترس از تکرار دوباره
از صدای خشن راکت و بمب وخمپاره
مرگ هم اغوش لحظه های من،
ویرانی این شهر همه آرزو های من
از مادران دلسوخته و گریبانهای چاک
ساختمانهای بلند که فرو می ریزد
تلی از گرد و خاک ..
کجا است انسانیت، معرفت مرد انسانیت رخت بر بست
این انسان نیست که می میرد در سوگ انسان باید نشست
در یک مقطعی از زمان که ما نفس می کشیم
در یک قسمت از جهان کودک فلسیطنی می هراسد و می لرزد و ما شب ارام سر بر بالین می نهیم
از ما کسی دم نمی زند از ما صدای بر نمی خیزد
اعتراض ما ره بجای نمی برد کسی برای غزه اشک نکی ریزد
لعنت بر دنیای پرهیاهو
لعنت بر تو نتانیاهو

in the name of God
Fire, smoke and noise rain from all sides

Bombs and missiles exploding Netanyahu's ruthless heart
And the innocent look of children, fear of repeating again
From the loud sound of rockets and bombs
Death embraces my moments,
The destruction of this city of all my dreams
From heartbroken mothers and Chuck's troubles
Tall buildings collapsing
A pile of dust..
Where is humanity, the man's knowledge of humanity has disappeared
It is not a human being who dies, one should sit in mourning
At some point in time we breathe
In a corner of the world, a Palestinian child is afraid and trembling

And we lay our heads on the bed peacefully at night
No one blows from us, no sound is raised from us
Our protest does not work, no tears are shed for the pains of Gaza
Curse the noisy world
Damn you Netanyahu

شعر دختر موسی ابن جعفر حضرت معصومه

بنام خدا

دختر موسی ابن جعفر بتو امداد کنم
از جور و ستم بر من، از بتو بیداد کنم
دختر موسی این جعفر ای پناه درمندان
ای ستون و محضر و ملجا ، آزمندان
دختر شمس القمر ای بارگاه ملکوتی
ای چراغ را ه ای نشان از بی نشانی
تا که من گیرم گرفتارم پناه اورده ام
جسمی نحیف ، امید به نیم نگاه اورده ام
دوازه بهشت قمی ها ای دختر آسمانی
تو را به مادرت قسم از این غمم برهانی
اگر کائنات چون تو کسی داشت چه غم
من مسرورم و شادم ای فخر دو عالم



به ارادت اقوام دنیا منم لر چهارمحالیم
به همه زائر بارگاهت ، سلامم برسانیم

چه باکم که در این ره اگر رو به موتم
از این پس که من مرید درگاه اهلبیتم

شعر قطع درخت توسط مامورین

باغبان، بسان تولد فرزندش هسته ای بر داشت
نه به قربانگاه رفت، نهال گردوی کاشت
باغبان فهمید، درختان ، جاودانه اند
نذر فرزندش با هم، گره ای، انداخت
بهتر ز آبادی ، برتر ز قربانگاه
این راه مسلوب است، این جاودان پنداشت
گردوی سامان است، همسایه عمان
او که با غزلهایش معجزه می انگاشت
باغبان پیر، فرزند بی جان را
زیر درخت عشق، در سینه، نگه می داشت
با رای چنین قاضی، با حکم چنین تدبیر
مامور تبسم کرد ، تبره ای برداشت
باغبان پیر، هم رقص ، دو جوان شد
این دو درو می کرد، هر چه که او می کاشت

بازند شما اید از بازی تقدیر ، قانون خداوند
خزان باغ شما هم برسد ، همان که انگاشت
فرشاد جهانبخشی مرگت برسد حق بود
انجا که لازم به صدایت بود به سکوت وا داشت

اشعار فرشاد جهانبخشی

. حالا که همه تدبیر افتاد در این میدان
خبری در راه است فرخشهر شده شهرستان
ییک مسول ممیزی یکی مسول حقوقی
یکی مسول قراردادها یکی مسول بیابان
حالا که علوم طبیعی در دست زنها افتاد
سوالی مانده باقی، یکی از دشتک یکی از دوراهان
در جلسه دیروز گفتند فرشاد کیلویی چند
همه کارها همه حل شد ای خاکم به سرتان
تا موج زند خانم تعداد ده بر یک
انجا که طبیعت بود تصنیف گورستان
هر کس قلمروی تعریف دودستی چسپید
ما مانده ایم و حوضم می ترسم از زندان
هر پست که می دادند فامیلی و همشهری
هر نیروی تازه وارد نصبی از خویشاوندان

همان به که خانمها، کار به دست باشند

شاید که گره هی وا شد از رأفت پروردگارتان

فرشادجهانبخشی:
بنام خدا
خوش روزی از روزگار
مامور دولت شروعی بکار
تو گوئی که احکام ما بال ما است
که آینده حال و احوال ما است
از قضا خانمی با روسری
بگفتا که من خانم آزری
از آن پس سرکار بود
یکی از سه همکار بود
از این پس که تو افسری
که تاج سر دولت احمدی
فضای اداره شلوغ بود
که ایشان کارشناس حقوق بود
عجب مظلوم و معصوم بود
نشسته ولی مغموم بود
همان روز دعوای اقای ترب
برفت نزد قاضی عرب
نماینده ای یا که خواهان پرونده ای
و یا در مقام وکیل یا خوانده ای
بدو گفت من نماینده ام
وکیل دولت اینده ام
از این پس جوابت با من است
زمین خوار دولت اهریمن است
سوالی شد گویی که وامانده بود
تمتم اوراق پرونده جا مانده بود
توسل به گریه شد اشک ریخت
بزرگانی از این صحنه ها، گریخت
هر آنکس رود راه راست
دادگا ، جولانگاه بلاست
معصوم ما اشک هایش، پاک کرد
توگویی که قلب عرب، چاک کرد
از ان پس، با تجربه، پخته شد
کلاس تجربه به وی آموخته شد
بسی زود ، استاد شد
ریس مکتب بیداد شد
از ان دور دستی بر کلاه
به احترام تمام کلاغ های سیاه
.......
دهم بک نصیحت، امری وجوب
نکنید از این پس کار خوب
جمله درخواست کنبم محضر دادگاه
، یک شعبه دهد اداره ما
تمام بدبختی مان به یک علت است
که ناشی از تعلل یا غفلت است
نیفتند مرغک زیرک، به دام
مگر انکه توانا بود در مقام
نرسانید بما اخطار و پند
نگوید که فرشاد ها کیلویی چند
همه با همه ، یک واحدیم
قطار مانده در ، آخریم
بیاد ،، قوم گرایی را بگذارید کنار
که گیریم مقبولیت ها بکار
بیاد درختی پر ثمر از نو بکاریم
تمام کینه ها از دل ، بر آریم

مدیر تاریخی، از جنس تو و من
چشم به رقبت شما دو دیده روشن

بختیاری ای بی نهایت آرزو
ای شکوه نام تو با زردگوه
بختیاری ای بلندای کوه منار
ای که سردار اسعد ات بالای دار
ای مجاهد ای بی بی مریم بزرگ
ای یادگار مشروطیت، تاریخ سترگ

ای نجابت تو اندیشه من
ای اصالت تو ریشه من

زاینده رودت جان به سپاهان می دهد
رود کارونت بوی شهیدان می دهد
این قطار فاصله ما را می برد
جمله فرزندانت بوی قربت می دهد

کجا پیدا کنم ، این یاران رفته
سوالی است، از مادران دل شکسته


بر مزارم بگذارید، شیر سنگی
دلم گرفت باز از ان روزای دلتنگی

بنام خد
گویند در شرایط فعلی کارمندان با وضعیت گرانی دخلشان به خرجشان نمی خورد رزوگاری کارمندان قدیم وضعیت مناسبی داشته اند و کسی که کارمند بود جامعه با نگاه امنیت اقتصادی و بقول معروف جوی باریکی از درامد به آنها نگاه می کرد مسائل ازدواج و وام، ضمانت برای کارمندان جایگاه خودش داشت امروز متاسفانه نگاه به کارمند، مسله ترحم است

ضامن زوجی شدم ، تا فرشی بخرد
. با دوصد تعظیم ، قسطی ببرد
گفت ضامن چکاره است، کارمندم
به طنز اشاره کرد، مواظب باشید چیزی ندزد🤔

کوگ همدرونگوم دیگه ننالی
کوک در مندوم یاد تارازی
بیا بوین با مو اشک پرینه
بنویس با مو قصه در به درینه
غربت با مو هم یاد تاراز
بیت لالایی ات چاره سازه

کوگ درموندم از چی می نالی
قسمت اوم آخر مند به گرفتاری
قفسی نیستوم به کشتن ازاد تروم
دست و پایم بشکن، نبند بال و پرم
من هلوسعدی لانه من اوراز
بندونی تبارم من عشق من پرواز

قلبوم از ترس تفنگ جا نکنه باز
سلام برسون سی کوگ تاراز

منم کوگ دری زادگاهم بنواره
نفرستینوم به غربت سر ستاره
پازن دشت کوهی میلش به شیمبار
بو کشه ووبی قرار سی دیدن یار

پازن پاره بهار زایید پا کوه پوراز
قلبوم از ترس تفنگ جا نکنه باز

شعر ریسی در شهرکرد

بنام خدا
وقتی رئیس امد شهر چه غوغا شد
اینهمه گل و بلبل از کجا یک دفعه پیدا شد
در فصل زمستان هم گویی که بهار است
ریسی امد ، چهره مغموم گل وا شد
استان همه در تکاپو جنبید بخود امد
دکه های از درخواست در شهر بر پا شد
بام ایران سرد است و برودت بسیار
سخنرانی ورزشگاه موکول به مصلی شد

از درد گرانی و فقر پنهانی صد نقد و شکایت
پاسخگو امد، بحق طلبکاری پیدا شد
از فصل شروع تا خواسته مشروع
مخلص حضور ما، مدیریت دنیا شد

پیرزن دلتنگی که دلش سوخته بود
کلبه بی بی ما بیگم دوبار افتتا شد

_____---—_______________

باغبان، بسان تولد فرزندش هسته ای بر داشت
نه به قربانگاه رفت، نهال گردوی کاشت
باغبان فهمید، درختان ، جاودانه اند
نذر فرزندش با هم، گره ای، انداخت
بهتر ز آبادی ، برتر ز قربانگاه
این راه مسلوب است، این جاودان پنداشت
گردوی سامان است، همسایه عمان
او که با غزلهایش معجزه می انگاشت
باغبان پیر، فرزند بی جان را
زیر درخت عشق، در سینه، نگه می داشت
با رای چنین قاضی، با حکم چنین تدبیر
مامور تبسم کرد ، تبره ای برداشت
باغبان پیر، هم رقص ، دو جوان شد
این دو درو می کرد، هر چه که او می کاشت

بازند شما اید از بازی تقدیر ، قانون خداوند
خزان باغ شما هم برسد ، همان که انگاشت
فرشاد جهانبخشی مرگت برسد حق بود
انجا که لازم به صدایت بود به سکوت وا داشت

حصرت معصومه

دختر موسی ابن جعفر بتو امداد کنم
از جور و ستم بر من، از بتو بیداد کنم
دختر موسی این جعفر ای پناه درمندان
ای ستون و محضر و ملجا ، آزمندان
دختر شمس القمر ای بارگاه ملکوتی
ای چراغ را ه ای نشان از بی نشانی
تا که من گیرم گرفتارم پناه اورده ام
جسمی نحیف ، امید به نیم نگاه اورده ام
دوازه بهشت قمی ها ای دختر آسمانی
تو را به مادرت قسم از این غمم برهانی
اگر کائنات چون تو کسی داشت چه غم
من مسرورم و شادم ای فخر دو عالم



به ارادت اقوام دنیا منم لر چهارمحالیم
به همه زائر بارگاهت ، سلامم برسانیم

چه باکم که در این ره اگر رو به موتم
از این پس که من مرید درگاه اهلبیتم

بنام خدا

بنام خدا
اتش و دود و صدا می بارد از هر سو

بمب و موشک انفجار دل و بی رحم نتانیاهو
و نگاه معصوم بچه ها، ترس از تکرار دوباره
از صدای خشن راکت و بمب وخمپاره
مرگ هم اغوش لحظه های من،
ویرانی این شهر همه آرزو های من
از مادران دلسوخته و گریبانهای چاک
ساختمانهای بلند که فرو می ریزد
تلی از گرد و خاک ..
کجا است انسانیت، معرفت مرد انسانیت رخت بر بست
این انسان نیست که می میرد در سوگ انسان باید نشست
در یک مقطعی از زمان که ما نفس می کشیم
در گوشه ای از جهان کودک فلسیطنی می هراسد و می لرزد

و ما شب ارام سر بر بالین می نهیم
از ما کسی دم نمی زند از ما صدای بر نمی خیزد
اعتراض ما ره بجای نمی برد اشکی برای دردهای غزه نمی ریزد
لعنت بر دنیای پرهیاهو
لعنت بر تو نتانیاهو

شعر قطره اشک

٠قطره اشکم، برگونه ام چکید و رفت
تاوان تمام گرفتاریم مرا بوسید و رفت
اشکم که ماوا و هم صحبت دلم بود
چه بی حوصله از تنهایم رمید و رفت
این قطره همسو با ناله های دلم بود
با یک پلک زدن جهید و رفت
بکجا می گذاریم ، به کی می سپاریم
نوازشم کرد ، دوباره مرا بوسید و رفت
این یار قدیمی ام توشه اش بسته بود
در افق نگاهم ، خرامید و رفت
گویی که دلسوخته تر از من بود
دوان دوان از برم دوید و رفت
شبی در خواب دیده بودمش
به دریا رسید و بمن خندید و رفت
شمعی بود در محفل خانه ام
پروانه ای شد که پرید و رفت
گویی از دل خسته ام بتنگ امده بود
در غربت برایم مزاری خرید و رفت
مرثیه ای برایم سرود و خواند
میوه های باغم بود، تنید و رفت
چشم فرشاد و دل تنها و بی کسی
چشمه ای بود که خشکید و رفت

شعر بلوط

بنام خدا

سروم جوانم عبورم راه شاهی

تو بلوطی پیر با بارگناهی

زادگاهم دشت های شرقی و شمالی

تو غریبی گویی در چهارمحال و بختیاری

توسن شعر مرا ازاده خوانند

برگهایت ریخت ریشه ات سوزانند

بمن بالیده اند حافظ و سعدی

نگویند و نکردند از تو یادی

سرو و چمان منم یاد چمن نمی کنم

خاطر وصال گل دشت و دمن نمی کنم

گریه بلوط پیر آه جگر سوزش بود

اره و داس و تبر خاطر رورزش بود

ناله ای کرد و شکست بر زمین نقش ببست

بی خبر کبک دری رفت،، ایل کل به عزایش بنشست

تا که خواست چاره کند سرو و این صحنه بدید

بلوط پیر در دامن زاگرس آرمید

می روید جوانه می زاید بز کوهی کبک دری بر می گردد دوباره

در فضای کوه می پیچد صدای خطوط را

بچه ها شعر می خوانند نکشید بلوط را

این شعر توسط فرشاد جهانبخشی کارمند منابع طبیعی شهرکرد سروده شد

پرداخت نفقه بعد از شکایت ترک نفقه از طرف زوجه

جرم ترک انفاق و ملاحظات کیفرشناختی

✍ اسماعیل آقابابائی بنی*

«پرداختن نفقه بعد از طرح شکایت، مانع تعقیب، محاکمه و مجازات نخواهد بود و مشتکی‌عنه نسبت به همان شکایت و موارد مطروحه در دادگاه الزاما به لحاظ ترک انفاق علی‌رغم پرداخت فعلی نفقه حال زوجه قابل محاکمه و مجازات می‌باشد.»

شرح موضوع

در این پرونده، مردی با شکایت همسرش به اتهام ترک انفاق زن و فرزند مورد شکایت و تعقیب قرار می‌گیرد. ظاهرا مشتکی‌عنه که کارمند دولت بوده و حقوق ثابت دریافت می‌کرده است، به مدت 9 ماه نفقه شاکیه و فرزند مشترکشان را پرداخت ننموده است. اگر چه مشتکی‌عنه پس از به جریان افتادن شکایت، اقدام به پرداخت نفقه از طریق واریز وجوهی به حساب شاکیه می‌نماید. لکن دادسرا علیه وی کیفرخواست صادر نموده و دادگاه با این استدلال که که فیش‌هایی که [دال بر پرداخت ماهیانه نفقه] ضم پرونده بوده متعلق به زمان بعد از ارائه شکوائیه است و با استناد به یک نظریه مشورتی از اداره امور حقوقی قوه قضائیه که دادن نفقه را موجبی برای عدم تعقیب یا موقوفی اجرای حکم تلقی نکرده است، کماکان عقیده بر بزهکاری متهم داشته و با استناد به ماده 53 قانون حمایت خانواده، حکم به محکومیت متهم به تحمل دو سال حبس تعزیری به سبب ترک انفاق نسبت به همسر و هم‌چنین، دو سال حبس تعزیری به سبب ترک انفاق نسبت به فرزند صغیر مشترک صادر نموده است و از باب قاعده اجرای مجازات اشد، تنها یکی از محکومیت‌های مذکور را قابل اجرا دانسته است. با اعتراض متهم، پرونده به مرجع تجدیدنظر ارسال شده است. دادگاه تجدیدنظر با پذیرش استدلال دادگاه بدوی، رأی صادر شده را مطابق موازین قانونی و تشریفات دادرسی تلقی نموده و ضمن رد تجدیدنظرخواهی، دادنامه بدوی را تأیید نموده است. لکن، به جهت وجود شرایط تعلیق اجرای مجازات، قرار تعلیق 20 ماه از مجازات دو فقره حبس را به مدت دو سال صادر نموده است.

مسائل شکلی

1- با توجه به نسخ ماده 642 قانون مجازات اسلامی (تعزیرات) مصوب 1375 به موجب ماده 53 قانون حمایت خانواده مصوب 1391 در حال حاضر مجازات قانونی جرم ترک انفاق حبس تعزیری درجه شش می‌باشد. بر این اساس: اولاً، مرجع صالح برای تعقیب و انجام تحقیقات مقدماتی این جرم دادسرای عمومی محل وقوع جرم می‌باشد؛ ثانیاً، دادگاه صالح برای رسیدگی به این جرم با استناد به ماده 301 و بند «ت» ماده 302 قانون آیین دادرسی کیفری مصوب 1392، دادگاه کیفری دو شهرستان محل وقوع جرم می‌باشد؛ ثالثا،حکم صادر شده در دادنامه بدوی به استناد بند «الف» ماده 427 قابل تجدیدنظر می‌باشد؛ رابعاً، طبق ماده 426 دادگاه تجدیدنظر استان مرجع صالح برای رسیدگی به درخواست تجدیدنظر از کلیه آرای غیرقطعی کیفری است. دادنامه‌های بدوی و تجدیدنظر از نظر رعایت صلاحیت، صحیح و بدون اشکال می‌باشند.

2- مطابق ماده 374 قانون آیین دادرسی کیفری مصوب 1392، رأی دادگاه باید مستدل، موجه و مستند به مواد قانون و اصولی باشد که براساس آن صادر شده است. در دادنامه‌های بدوی و قطعی مورد نقد، هم در خصوص احراز بزه و هم تعیین مجازات قانونی و تعلیق اجرای مجازات، به مواد قانونی مربوطه استناد شده است. دادگاه بدوی با ذکر استدلال‌هایی برای توجیه مبانی استدلالی رأی تلاش کرده است. هم‌چنین، به قاعده اذن در شیء اذن در لوازم آن است برای توجیه پذیرش شکایت مادر از جناب فرزند صغیر استناد کرده است.

مسائل ماهوی

در بعد ماهوی رأی، نکات ذیل قابل توجه به نظر می‌رسد:

1- مشکل بودن احراز تحقق جرم ترک انفاق:

به رغم آن که متهم فیشهای واریزی به عنوان نفقه را به دادگاه ارائه داده، قاضی با این استدلال که در نه ماه قبل از آن ترک انفاق صورت گرفته است، جرم را محرز و قابل مجازات دانسته است. این در حالی است که اولاً، طبق نظریه مشورتی اداره حقوقی قوه قضائیه به شماره 2258/7 مورخ 2/6/1378:

«… جنبه جزایی… موکول به عدم پرداخت نفقه حال است (ولو یک روز) و اما مطالبه نفقه ایام گذشته (ولو روز گذشته) جنبه کیفری ندارد» از آن جا که قاضی رای خود را بر پایه آرای مشورتی بنا نهاده است، شایسته بود این نظریه مشورتی مخالف را هم مد نظر قرار می‌داد؛ به ویژه آن که رأی مشورتی یاد شده مبنای فقهی قوی هم دارد؛ با این توضیح که مستند فقهی جواز بازداشت بدهکار روایت مشهور «لَیُّ الْوَاجدِ باِلدَّیْنِ یُحِلُّ عِرْضَهُ َوَ عُقوبتُه»است و بر اساس آن اگر بدهکار با وجود توانایی مالی حاضر به پرداخت بدهی نشد، می‌توان وی را بازداشت کرد و در صورت پرداخت آن حتی بعد بازداشت، جواز شرعی بر ادامه آن وجود ندارد. ثانیاً، لازم است ادای وظایف در زمان مذکور از ناحیه زوجه احراز گردد، چرا که طبق ماده 1108 قانون مدنی «هرگاه زن بدون مانع مشروع از ادای وظایف زوجیت امتناع کند مستحق نفقه نخواهد بود». ثالثاً، در موارد ترک نفقه ماده 1111 قانون مدنی می‌گوید: «زن می‌تواند در صورت استنکاف شوهر از دادن نفقه به محکمه رجوع کند. در این صورت محکمه میزان نفقه را معین و شوهر را به دادن آن محکوم خواهد کرد». بر این اساس لازم بود دادگاه، پس از طرح شکایت، حکم به پرداخت نفقه بدهد تا در صورت استنکاف از پرداخت بتواند جرم ترک نفقه را احراز نماید. این در حالی است که به جای تعیین و الزام متهم به پرداخت نفقه که خواست اولی شاکی است، تنها جنبه کیفری و مجازات حبس را مد نظر قرار داده است که در صورت اجرا نه تنها زمینه نفقه فعلی را از بین می‌برد، بلکه به دلیل احتمال اخراج از کار، زمینه نفقه در سال‌های آینده نیز منتفی می‌گردد و زن و فرزند عملا از درآمد ماهانه محروم می‌گردند.

به بیان روشنتر در دعاوی خانوادگی، مسائل گوناگونی طرح می‌گردد که دستیابی به حقیقت با اظهار چند نفر همسایه و استناد به شنیده‌هایی از زن و شوهر، نمی‌تواند دلیل اثباتی باشد، بلکه این امر با وجود قرائن و اماراتی نظیر آن که زوج برای مدتی بی‌خبر خانواده را ترک کرده باشد یا زوج با توسل به زور و کتک زدن همسر خود را از خانه بیرون کرده باشد، می‌تواند مصداق یابد. در پرونده یادشده، دو مطلب به عنوان مستند قطعی برای ترک نفقه ذکر شده است: یکی سازش قبلی و عدم مراجعه همسر و دیگری تعویض قفل‌ها که این دو در صورتی می‌تواند علم آور باشد که متهم آن دو را بپذیرد.

صرف نرفتن متهم دنبال همسر خود، ممکن است بر اثر تهدیدها و احتمال درگیری‌هایی باشد که پیش از آن بین دو خانواده بوده و در تعویض قفل‌ها هم طرف مقابل برای دلیل‌تراشی، کلید را عوض کرده و از پلیس بخواهد نخوردن کلید به قفل را گزارش کند. به بیان دیگر، این گونه دلایل پس از عرضه دلیل بر متهم و گرفتن توضیحات وی قابلیت استناد دارد حال آن که به پاسخ متهم مبنی بر اقرار و پذیرش آن هیچ اشاره‌ای نشده است و با احتمال خلاف نمی‌توان آن را مستند علم دادگاه دانست.

رابعاً، وقتی دادگاه مسئله سازش را مطرح می‌کند به طور ضمنی، حکایت از گذشت از مطالبه نفقه را دارد و با توجه به این که طبق متن رأی پس از ترک شکوائیه زوج نفقه را به حساب همسر واریز کرده، طرح دعوا برای ترک نفقه، با چالش جدی مواجه می‌گردد.

با توجه به اشکال فوق در مستند قاضی، لازم بود دادگاه مقدار نفقه را تعیین و بر اساس ممانعت زوج از انجام تکلیف در مراحل بعدی، جرم ترک انفاق را احراز نماید نه به استناد سخنان همسایگان و اطرافیان که اطلاع کافی از واقعیت امر ندارند. گذشته از این که وقتی شاکی خواهان رسیدگی به ترک نفقه است، با ارائه راهکار برای پرداخت نفقه می‌توان گفت به درخواست شاکی رسیدگی شده است، نه با فرستادن متهم به زندان و از بین بردن زمینه پرداخت نفقه که منطقا نمی‌تواند از طرف شاکی درخواست گردد.

2- جرم واحد بودن ترک انفاق نسبت به زن و فرزند:

نکته دیگری که قاضی صادرکننده رأی به آن توجه نکرده است، تعدد یا وحدت جرم ارتکابی مفروض می‌باشد.

توضیح آن که در جایی که نفقه زن و فرزند همزمان ترک شود، جرم ارتکابی یک جرم است، نه دو جرم. چنان که در رأی وحدت رویه شماره 34 مورخ 30 آبان1360 هیأت عمومی دیوان عالی کشور آمده است: «نظر به این که نفقه زن و اولاد واجب‌النفقه که زندگی مشترک دارند معمولاً یک جا و بدون تفکیک سهم هر یک از آنان پرداخته می‌شود ترک انفاق زن و فرزند از ناحیه شوهر در چنین حالت ترک فعل واحد محسوب و مستلزم رعایت ماده 31 قانون مجازات عمومی است و آثار و نتایج متعدد فعل واحد موجب اعمال مقررات مربوط به تعدد جرم نخواهد بود. بنابراین رأی شعبه دوم دیوان عالی کشور که بر مبنای این نظر صادر شده صحیح و منطبق با موازین قانونی است این رأی به موجب ماده واحده قانون مربوط به وحدت رویه مصوب سال 1328 در موارد مشابه برای شعب دیوان عالی کشور و دادگاه‌ها لازم‌الاتباع است».

بر این اساس، تلاش قاضی برای تحقق تعدد جرم و در نظر گرفتن مجازات اشد، اشتباه است. از این رو با یک جرم دانستن ترک انفاق نسبت به زن و فرزند، با توجه به نبود سابقه محکومیت، شایسته است فرد با مجازات کمتر و در نهایت تعلیقی مواجه گردد نه اشد مجازات و استدال به تعدد جرم و در نظر گرفتن مجازات اشد با عدم اعمال عوامل مخففه، توجیه حقوقی ندارد.

3- بی‌توجهی به جهات تخفیف:

در رأی مذکور با توجه به بند «پ» ماده 38 قانون مجازات اسلامی که ناسازگاری‌های همسر بی‌تاثیر در رفتار مرتکب نبوده است، و بند «ث» که مرتکب دارای حسن سابقه است و بند «ج» که با پرداخت ماهانه نفقه به شرح فیش‌های مندرج در رای در صدد کاهش آثار جرم بوده است و بند «چ» که ترک نفقه در مدت کوتاه بر فرض تحقق چندان آثار زیان باری ندارد که موجب حبس غیر قابل تبدیل به مدت دو ماه باشد، قاضی صادرکننده رأی می‌توانست با استفاده از یک یا چند مورد و وجوه تخفیف یاد شده، مجازات حبس را چند درجه تقلیل و در نهایت با توجه به درجه هشت شدن مجازات، آن را به جزای نقدی نهایتاً ده میلیون ریال تبدیل نماید که متاسفانه از این ارفاق و راهکار قانونی که از قضا در استحکام خانواده و امکان سازگاری موثر است، استفاده نکرده و به عکس، حکمی صادر کرده که موجبات از بین بردن خانواده و زمینه طلاق و آواره شدن زن و فرزند را فراهم آورده است.

نکته قابل توجه این است که در قانون، گذشت شاکی از عوامل نادیده گرفتن مجازات به حساب آمده است و فرض قانونگذار این است که اگر شوهر با استنکاف از نفقه راهی زندان شد و ناتوان از پرداخت هم نبود، در غالب بلکه اکثر موارد با پرداخت نفقه، عملاً زن رضایت خود را اعلام کرده و مجازات حبس در حد تهدید قانونی به جای خود باقی خواهد ماند. ولی در پرونده مذکور، جالب آن است که قاضی ملائت متهم را احراز کرده ولی در رأی وی را ملزم به پرداخت نفقه نمی‌کند! با این رویکرد اگر به حسب آن چه در رای آمده متهم از زمان شکایت نفقه را پرداخت می‌کرده، با این استدلال می‌تواند از پرداخت نفقه خودداری کند که در حکم دادگاه الزامی بر پرداخت نفقه نبوده و همسر وی نیز هیچ اعتراضی به عدم پرداخت آن و حکم دادگاه ندارد. از عدم اعتراض همسر، علاوه بر رضایت ضمنی وی به صرف نظر کردن از نفقه، این نکته نیز به دست می‌آید که وی در صدد شوهر آزاری و تحمیل مجازات بر وی است و زندان رفتن همسر را بر دریافت نفقه ترجیح می‌دهد. حال با این برداشت آیا می‌توان گفت زن هیچ تقصیری در ماجرا نداشته و همه تخلف متوجه مرد است و از تخفیف دادن در مجازات امتناع ورزید؟ در‌حالی‌که دربند ب از ماده 38 قانون مجازات اسلامی رفتار یا گفتار تحریک‌آمیز بزه‌دیده از جهات تخفیف به شمار آمده است و نادیده گرفتن آن، گرچه از اختیارات قاضی است، ناقض عدالت است و شائبه طرفداری از بزه دیده و بی‌توجهی یا کم‌توجهی به حقوق متهم را تقویت می‌کند.

4- استفاده نکردن از راه‌حل‌های مدنی:

با فرض آن که وقوع جرم ترک انفاق را محرز بدانیم، نباید بلافاصله سراغ راه‌حل کیفری و اعمال مجازات رفت، بلکه راه‌حل مدنی بر راه‌حل کیفری مقدم است. چنان که ماده 1129 قانون مدنی در این خصوص از ضمانت اجراهای مدنی کمک گرفته و مقرر می‌دارد: «در صورت استنکاف شوهر از دادن نفقه و عدم امکان اجرای حکم محکمه و الزام او به دادن نفقه، زن میتواند برای طلاق به حاکم رجوع کند و حاکم شوهر را اجبار به طلاق می‌نماید. همچنین است در صورت عجز شوهر از دادن نفقه.»

با این حال، راهکار دیگر، استفاده از ضمانت اجرای کیفری است که ماده 642 قانون مجازات اسلامی مقرر می‌داشت: «هرکس با داشتن استطاعت مالی نفقه زن خود را در صورت تمکین ندهد یا از تادیه نفقه سایر اشخاص واجب‌النفقه امتناع نماید، دادگاه او را از سه ماه و یک روز تا پنج ماه حبس محکوم می‌نماید».

مجازات فوق که در مقایسه با جرایم مالی دیگر تا حدودی قابل توجیه بود، با تصویب ماده 58 قانون حمایت خانواده در سال 1392 نسخ و به جای آن در ماده 53 قانون حمایت خانواده مقرر گردید: «هرکس با داشتن استطاعت مالی، نفقه زن خود را در صورت تمکین او ندهد یا از تأدیه نفقه سایر اشخاص واجب‌النفقه امتناع کند، به حبس تعزیری درجه شش محکوم می‌شود. تعقیب کیفری منوط به شکایت شاکی خصوصی است و درصورت گذشت وی از شکایت در هر زمان تعقیب جزایی یا اجرای مجازات موقوف می‌شود» و طبق ماده 19 قانون مجازات اسلامی، حبس تعزیری درجه شش عبارت است از شش ماه تادو سال.

در این ماده نیز همانند قانون مجازات اسلامی، احراز تمکین زن ، استطاعت مالی زوج و نپرداختن نفقه لازم شمرده شده با این حال مجازات مذکور در قانون مجازات تا دو سال افزایش یافته است.

این افزایش مجازات به خصوص در مواردی که ترک نفقه در مدت زمان کوتاهی اتفاق افتاده باشد، در مقایسه با برخی جرایم مالی دیگر، قابل توجیه نیست. برای نمونه سوء استفاده از ضعف نفس یا حوایج شخصی دیگران در ماده 596، رباخواری در ماده 595، رشوه در ماده 592 ، اخذ مال توسط کارشناس برای ارائه گواهی خلاف واقع در ماده 588 و مواردی از این دست از جرایم مالی که بعضا جرایم بسیار سنگینی هستند، حداقل مجازات شش ماه در نظر گرفته شده است و با مجازات ترک نفقه که همسان با آن‌ها به حساب آمده است به‌هیچ‌وجه همخوانی ندارد.

اصولاً وقتی دادگاه می‌تواند از راه‌های جایگزین مثل اجبار کارفرما به پرداخت نفقه از مال کارگر یا کارمند اقدام کند و ضمن تامین نفقه زن و فرزند، از آمار زندانیان کاسته و زمینه استحکام خانواده را فراهم آورد، نمی‌توان از مجازات حبس بدون جایگزین سخن گفت و مجازات به مراتب شدیدتر در مقایسه با جرایم مالی دیگر برای ترک انفاق لحاظ کرد.

5- بی‌توجهی به آثار مخرمخرب زندان:

نکته قابل توجه دیگر این که اولاً،مرتکب کارمند و دارای حقوق ماهیانه بوده است؛ ثانیاً، فاقد سابقه کیفری بوده است. با لحاظ دو مورد مذکور، تعیین دو سال زندان برای وی با توجه به آثار مخرب زیر نمی‌تواند همسو با سیاست حمایت از خانواده تلقی گردد:

الف – شکایت درخواست نفقه بوده ولی به جای پرداخت نفقه، نان آور خانه برای دو سال زندانی می‌گردد که عملا زمینه نفقه همسر و فرزند هم از بین می‌رود.

‌ب- بعد از پایان مدت حبس، امکان اخراج از کار منتفی نیست و منبع درآمد سال‌های آتی خانواده از دست خواهد رفت.

‌ج- فردی که سمت کارمند را دارد، از نظر موقعیت اجتماعی فرد محترم و آبروداری است و با افراد لاابالی تفاوت بسیار دارد که با در نظر گرفتن زندان، برگشت فرد به جامعه با مشکل مواجه می‌شود و به جای اصلاح، تاثیر معکوس دارد.

‌د- اطرافیان زندانی در این روند آسیب می‌بینند و ضررهای معنوی وارد بر آنان تاثیر مخربی در پی دارد.

هـ – اگر احتمال سازگاری زوجین در این مرحله وجود دارد، با اجرای کیفر زندان از بین خواهد رفت و سیاست در یپش گرفته شده به جای حمایت از خانواده به انحلال آن می‌انجامد. تشکیل مجدد خانواده هم برای طرفین به خصوص با داشتن فرزند، مشکلات دیگری را به دنبال دارد که شایسته بود در رای مذکور مد نظر قرار گیرد.

6- تلاش در افزودن تعداد شکات:

با آن که جرم ترک نفقه منوط به شکایت شاکی است، در پرونده مذکور تنها می‌توان از شکایت همسر سخن گفت نه فرزند. طبق رإی مورد بررسی، گویا قاضی محترم رسالت خود بر حمایت از خانواده را در جرم تراشی و مجازات دیده و برای در نظر گرفتن مجازات اشد، نفقه فرزند را هم لحاظ و بدین لحاظ به تعدد جرم رسیده است در حالی که بر فرض قبول شمول حق حضانت مادر بر شکایت از جانب فرزند علیه پدر، قدر متیقن در ولایت، رعایت مصلحت مولی‌علیه است و در فرض مذکور، مصلحت طفل در تامین نفقه اوست نه زندانی کردن پدر که عملا به از بین رفتن نفقه وی می‌انجامد. به بیان دیگر، تا زمانی که مصلحت طفل احراز نشود، تصرفات مادر قابل دفاع نیست.

به نظر می‌رسد از آن جا که شکایت زوجه علیه همسر خویش تنها برای درخواست نفقه بوده و از جانب فرزند فرض شکایت قابل طرح نیست، قاضی محترم احتیاط لازم را به خرج داده و از باب اعلام جرم توسط مادر، خود را مجاز دانسته که از جانب طفل در مقام احقاق حق وی به موضوع رسیدگی نماید ،غافل از این که در جرایم قابل گذشت با وجود متولی قانونی برای طفل، نوبت به حاکم و قاضی نمی‌رسد و بر فرض امکان مطالبه آن از ناحیه قاضی، مصلحت طفل به یقین در حکم صادره لحاظ نشده است. آیا فرزند وی پس از بلوغ نخواهد گفت به چه استنادی مرا از حضور پدر و تامین مخارج محروم کرده‌اید؟ یا در صورتی که به سابقه زندان پدر خود پی ببرد نخواهد گفت چه مصلحتی اقتضا می‌کرد که چنین سابقه‌ای برای پدرم ایجاد شود؟ بالاتر از آن اگر پدر با راهی شدن به زندان کار خود را از دست بدهد، آیا فرزند حق ندارد یک عمر هزینه بیکاری پدر را نقض عدالت بداند؟ این مسائل به اراده قانون گذار در تدوین قانون حمایت از خانواده منتسب است یا سلیقه غیر قابل دفاع قاضی؟ هر کدام که باشد، بی‌تردید در مقابل تضییع حقوق خانواده ضامن‌اند.

7- بی‌توجهی به سیاست حبس‌زدایی:

صدور حکم حبس در رأی مذکور در تعارض با سیاست کیفری قانونگذار مبنی بر تعلیق مجازات در قلمروی مجازات‌های تعزیری و همچنین، سیاست قضازدایی و کاستن از پرونده‌های کیفری به نظر می‌رسد .شایسته بود بر اساس ماده 81 قانون آیین دادرسی کیفری، با پرداخت نفقه برای مدتی که شاکی مطالبه می‌کند، داستان اصل تعقیب را معلق سازد. در مرحله بعد، دادگاه، با در نظر گرفتن عوامل تخفیف، حقوق متهم را برآورده سازد و در مرحله سوم دادگاه تجدید نظر از اصرار بر حکم زندان خودداری کند که متاسفانه به دلیل ناهماهنگی با سیاست کیفری قانونگذار در کم کردن مجازات حبس، این روند طی نشده است.

8- بی توجهی به توصیه‌های رهبری و ریاست محترم قوه قضائیه در کاهش زندانیان:

گذشته از اشکال‌های یاد شده در آرای بدوی و تجدید نظر، مورد نگـران‌کننـده دیگـر آن است که راجع‌به حبس کوتاه‌‌مدت یعنی چهار ماه، بین قضات اختلاف است و بـا ایـن کـه در بسیاری از استان ها، افراد محکوم به چهار ماه حبس بر اساس «دسـتورالعمـل سـاماندهی زندانیان و کاهش جمعیت کیفری زندانها» راهی زندان نمی‌شوند، به دلیـل ابهـامی کـه در نحوه نگارش ماده 17 قانون مذکور وجود دارد، قضات رسیدگی‌کننده به پرونده فـوق، آن را به گونه‌ای تفسیر می‌کنند که عملاً به زندانی شدن مـتهم مـی‌انجامـد و متاسـفانه در زمـان نگارش این مقاله، متهم برای تحمل چهار ماه حبس باقیمانده در حکم تجدید نظر، از محـل کار خود به زندان منتقل شده است. طبقه‌بندی نشدن زندان در شهرستان‌های کوچک نیز بر مضرات زندان می‌افزاید.

بر این اساس، شایسته بود قضات محترم در مرحله اجرای حکم مساعدت کرده و دست کم از بیکار شدن کارمند و افزایش آمـار زنـدانیان کـه بـر خـلاف فرمایشـات مقـام معظـم رهبری و دستورالعمل‌های ریاست قوه قضائیه است، ممانعت به عمل آورند.

پیشنهادها

به منظور اجتناب از چنین عواقب نامطلوب و توالی فاسدی، امید است قانونگذار محترم:

1) با اصلاح ماده 53 قانون حمایت خانواده، مجازات ترک انفاق را تقلیل داده و با توجه به جرایم مالی مشابه، مجازات کمتری در نظر گیرد

2) اعمال مجازات‌های جایگزین حبس را در جرم ترک انفاق الزامی کند

3) اعمال مجازات را منوط به تعیین میزان نفقه توسط محکمه و تخلف زوج متعاقب آن منوط سازد و نفقه زمان گذشته را مشمول کیفر قرار ندهد

4) مجازات مذکور را اختیاری و به موارد خاص به تشخیص قضات محدود کند

5) زمینه الزام قضات به اجرا نکردن حبس‌های کوتاه‌مدت را فراهم آورد.

قضات رسیدگی‌کننده نیز در شرایط فعلی با توجه به اختیاراتی که دارند، حمایت از خانواده را هدف قرار دهند و با وجود امکان استفاده از راه‌حل‌های مدنی، از حبس امتناع ورزند و به‌جای تلاش برای اعمال حداکثر مجازات، مصلحت خانواده و فرزندان و موقعیت اجتماعی افراد را در صدور حکم و پیامدهای منفی آن که گاه غیرقابل‌جبران است، مقدم دارند تا از این طریق، رویه قضایی در راستای استحکام و اصلاح خانواده قرار گیرد.

*عضو هیات علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی

URL : https://www.vekalatonline.ir/articles/171087/جرم-ترک-انفاق-و-ملاحظات-کیفرشناختی/

خاندان کورش کبیر از بختیاری ها است + زادگاه و شجرنامه کورش کبیر

کوروش بزرگ که بود و چگونه کشته شد

کوروش بزرگ که بود و چگونه کشته شد (+عکس)

کوروش کبیر، ابرمرد تاريخ، شاه شاهان، پادشاه ايران زمين، شجاع‌ترین و دوست‌داشتنی‌ترین شاه ایران بود که با گفتار، کردار و پندار نیک خود انقلابی بزرگ در امپراتوری‌های تاریخ به پا کرد.

عصر ایران- در حدود ۲۵۰۰ سال پيش، يعنی ۵۰۰ سال قبل از ميلاد مسيح يا ۱۱۰۰ سال قبل از اسلام، کورش کبیر، پسر شاه پارس که مادر او دختر شاه ماد بود، به فرماندهی نجيب‌ترين قبايل پارسی درآمد.

او با حمايت مادی‌ها، خرد نيک و همت والای خود را با هم درآمیخت؛ با شجاعت و مردانگی، اقوام ايرانی آريايی تبار را با هم متحد و با پادشاهان بد‌کردار و ظالم زمان خويش مبارزه کرد. سپس آن‌ها را يکی پس از ديگری شکست داد و اکثرشان را بخشيد و مردم را از ظلم آن‌ها نجات داد و مرزها ايران را تا دوردست‌ها کشانيد. او اولين و بزرگترين امپراتوری جهان را بنيان‌گذارد؛ یک امپراتوری که در طول تاريخ همانندی نداشت. آن شخص کسی نبود جز کوروش کبیر.

کانال عصر ایران در تلگرام

کوروش کبیر کیست؟

کوروش دوم (۵۷۶-۵۲۹ ق.م.م)، معروف به کوروش کبیر، اولین پادشاه و بنیان‌گذار حکومت هخامنشی بود که در ۴۰ سالگی به پادشاهی رسید. او به‌مدت ۳۰ سال (۵۵۹ تا ۵۲۹ ق.م.م) بر مناطق وسیعی از آسیا حکومت ‌کرد.

کوروش کبیر نمونه کاملی از صفات اخلاقی را داشت. هرکجا که به‌عنوان فاتح وارد می‌شد، بر‌خلاف فاتحان آشور و بابل نسبت به معابد اقوام بیشترین احترام را نشان می‌داد؛ برای تعمير و توسعه‌ پرستشگاه‌ها کمک‌های زیادی می‌کرد؛ از هر‌گونه تبعیض نسبت به پيروان اديان خودداری می‌کرد و اجازه نمی‌داد اين احترام بهانه‌ای برای تجاوز‌جویی و قدرت‌طلبی کاهنان شود. او با نهايت دقت اين شيوه‌ اخلاقی و انسانی را رعايت می‌کرد و آن را وسيله‌ استحکام قدرت امپراتوری می‌دانست.

کوروش مظهر خردمندی و قابلیت و فردی بافضیلت و شرافتمند است. به گفته‌ هرودوت:

کوروش دلیرترین و پرهوادارترین مرد جوان در پارس بود. او فریب زندگی پرزرق‌وبرق را ‌نخورد و بر ارزش زندگی شرافتمندانه واقف بود.

ایرانیان که کوروش آن‌ها را به مقام فرمانروايی رساند، او را پدر و یونانیان، که کوروش کبیر سرزمین‌هایشان را تسخیر و آن‌ها را مغلوب قدرت خويش کرد، او را پادشاه نمونه و قانون‌گذار می‌نامیدند. یهودیان که او معبد و آزادی عبادتشان را به آن‌ها باز‌گرداند او را شبان يهود و مسيح خدا می‌خوانند؛ ضمن آنکه بابلیان کوروش کبیر را مورد تایید مردوک می‌دانستند.
عامه‌ مردم در مانای، ماد، ايلام، اورارتو، ليديه، بابل و حتی فنيقيه، او را به چشم نجات‌بخش می‌ديدند و از اينکه در امپراتوری او خشونت و تعدی امپراتوری‌های گذشته جای خود را به عدالت داده‌ بود از وی راضی بودند.کوروش کبیر در تمام دوره‌ هخامنشی نزد ایرانیان مظهر مردانگی و پهلوانی و ساده‌زيستی و سرفرازی بود

کوروش کبیر در تمام دوره‌ هخامنشی نزد ایرانیان مظهر مردانگی و پهلوانی و ساده‌زيستی و سرفرازی بود و آرامگاه او را مقدس می‌دانستند. پس از دوره‌ هخامنشيان نيز به روش‌های ديگر تلاش کردند تا به او توهين و بی‌احترامی نشود.

فرمان کوروش کبیر که روی یک استوانه سفالی، به خط میخی و به زبان اکدی (بابلی) نوشته شده است، در ۱۸۷۸ در جریان حفاری‌های محل تمدن بابل، کشف شد.

در این فرمان، کوروش، شیوه رفتار انسانی با ساکنان سرزمین بابل را برای فاتحان ایرانی شرح داده است. این سند به‌عنوان اولین منشور حقوق بشر شناخته شده است و در سال ۱۹۷۱، سازمان ملل متحد ترجمه متن آن را به تمام زبان‌های رسمی به چاپ رساند و در کشورهای مختلف در دسترس دفاتر این سازمان قرار داد.

کوروش بزرگ که بود و چگونه کشته شد (+عکس)

منشور کوروش در موزه بریتانیا منبع عکس: chamedanmag.com

زندگی‌نامه کوروش کبیر

شجره‌نامه کوروش از سمت خاندان پدری به عیلامی ها می‌رسد؛ که سال‌ها بر «انشان» (شمال خوزستان کنونی بختیاری ها )، در جنوب غربی ایران، حاکم بودند؛ و از سمت خاندان مادری به مادها می‌رسد.

از هرودوت روایت است که «آستیاگ» (پدربزرگ کوروش) یک شب در خواب دید که از دخترش «ماندانا» نهر آب بزرگی روان است که نه‌تنها پایتخت او بلکه تمام آسیا را فراگرفت. معبرها خواب او را این‌گونه تعبیر کردند که فرزند دخترش روزی بر تمام آسیا غلبه می‌کند؛ به همین دلیل آستیاگ دخترش را به کمبوجیه شاه شهر انشان داد که نواده هخامنش بود.

در همان سال آستیاگ دوباره خواب دید که تاکی از بدن ماندانا روئیده و تمام آسیا را گرفته‌‌است. پس از وضع حمل ماندانا، آستیاگ فرزند دخترش را به یکی از بستگانش به نام «هارپاگ» سپرد و دستور داد که کودک را بکشد. هارپاگ، کوروش‌ کبیر را به یکی از چوپان‌های شاه به نام «میترادات» داد و از او خواست که وی را به دستور شاه به کوهی در میان جنگل رها کند. چوپان کودک را به خانه برد.

وقتی همسر چوپان از موضوع باخبر شد، با ناله و زاری به شوهرش اصرار کرد که بچه را نکشد و به‌ جای او، فرزند خود را که مرده به دنیا آمده بود، در جنگل رها سازد. چوپان نظر همسرش را پذیرفت و جسد فرزندش را به ماموران هارپاگ سپرد و به‌جای آن کوروش را نزد خود نگه‌ داشت.

زمانی که کوروش به ۱۰ سالگی رسید و همراه کودکان همسالش در حین گله‌داری بازی می‌کرد، دوستانش او را به‌عنوان شاه انتخاب کردند. او در میان بازی، دستور داد یکی از کودکان را تنبیه کنند. پدر آن پسر به نام «آرتمبر» نزد آستیاگ شکایت کرد و ادعا کرد که یکی از بردگان او فرزند درباریان را زده‌ است. کوروش‌ کبیر را نزد آستیاگ فرستادند تا تنبیه شود.

شاه با وجود شباهت کوروش کبیر با خانواده خود، باور نکرد که نوه‌اش باشد. شاه، چوپان را تهدید کرد که اگر حقیقت را نگوید، شکنجه خواهد شد و چوپان حقیقت را به زبان آورد. پس از آن، شاه هارپاگ را فراخواند و از او پرسید: «طفل دخترم را که به تو سپرده بودم، چگونه کشتی؟» هارپاگ با دیدن چوپان پاسخ داد که: «پس از آنکه طفل را به خانه بردم، خواستم طوری رفتار کنم که امر تو اجرا شده باشد و قاتل پسر دخترت هم نباشم.» او گفت حالا که طفل زنده است، باید خدا را شکر کرد و ضیافتی داد و از هارپاگ خواست به این مهمانی بیاید و فرزندش را هم همراه بیاورد.

بدین ترتیب، که هارپاگ را برای صرف شام دعوت کرد و بدون آنکه او خبردار شود از بدن فرزندش که همسن کوروش‌ کبیر بود، غذایی تهیه کرد و به پدرش داد.

آستیاگ کوروش را نزد خود خواند و به او گفت: « فرزند عزیزم! به‌دلیل خوابی که دیده بودم، درباره تو بداندیشی کردم، اما خوابم به‌گونه‌ای دیگر تعبیر شد و به برکت بخت بلندت از سرنوشتی که برایت در نظر گرفته شده بود رهایی یافتی.

اکنون به پارس راهی خواهی شد و در آنجا پدر و مادرت را باز خواهی شناخت.» بدین ترتیب کوروش دربار آستیاگ را ترک کرد و به درگاه کمبوجیه و خانواده خود رفت. هنگامی که به سن بلوغ رسید، دلیرترین و دوست داشتنی‌ترین نوجوان ایرانی شد

ساخت اهرام مصر

بنام خدا

‍ .

🔼 اهرام ثلاثه مصر چگونه ساخته شده است؟

اهرام ثلاثه مهم‌ترین و مشهورترین سازه باستانی در دنیای امروزی و تنها سازه در میان عجایب هفتگانه است که هنوز سرپا مانده است. اهرام ثلاثه اولین هرم نبود اما بر اساس سایز، بلندترین سازه روی زمین تا قرن نوزدهم میلادی به شمار می‌آمد. این سازه شگفت‌انگیز در فلات جیزا در مصر واقع شده که اکنون در حوالی شهر قاهره قرار دارد. تاریخدانان بر این باورند که اهرام ثلاثه در طول دوران حکمفرمایی شاه خوفو که از سال ۲۵۸۹ تا ۲۵۶۶ قبل از میلاد زندگی می‌کرده ساخته شده است.

کشف یک سیستم شیب‌دار بسیار پیچیده در اهرام ثلاثه مصر می‌تواند پرده از رازی بردارد که قرن‌ها بسیاری از تاریخدانان و باستان‌شناسان را به خود مشغول کرده بود: مصریان باستان چگونه توانستند اهرام ثلاثه و دیگر عجایب مصر را بسازند؟ زمانی که اهرام ثلاثه دو هزار ساله شدند، یک تاریخدان مصری به نام دیودوروس سیکولوس، از این سازه عجیب دیدن کرد و آنچه که می‌دید او را به شدت حیرت‌زده کرد زیرا «ماشین‌هایی که توان بالا بردن چنین سازه‌های سنگینی را داشتند هنوز اختراع نشده بودند». اما شاید مصریان باستان راه‌حلی فوق تصور برای بالا بردن چنین سازه‌های سنگی غول‌پیکری یافته بودند.

اخیراً باقیمانده‌های یک سیستم شیب‌دار باستانی ۴۵۰۰ساله در یک معدن سنگ مرمر سفید در بیابان مصر توسط محققان دانشگاه لیورپول و موسسه فرانسوی باستان‌شناسی شرقی در قاهره کشف شده است. بر اساس نظریات این محققان، کارگران فعال در ساخت اهرام مصر این تکه‌های سنگی بزرگ که هر کدام از آن‌ها صدها تن وزن و طول داشتند را با سورتمه‌های غول‌پیکر جابجا می‌کرده‌اند.
یانیس گوردون، مدیر ماموریت مشترک باستان‌شناسان در این باره چنین می‌گوید: «این سیستم از یک سطح شیب‌دار مرکزی با دو راه‌پله در اطراف آن تشکیل شده که هر کدام دارای سوراخ‌های زیادی هستند. با استفاده از سورتمه‌ای که یک سنگ را حمل می‌کند و با طناب به این سوراخ‌ها متصل شده، مصریان باستان می‌توانستند سنگ‌های مرمر سفید را از معدن بیرون کشیده و از این سطح شیب‌دار با شیب ۲۰ درصد یا بیشتر به سمت بالا بکشند».

در دو طرف این سطح شیب‌دار باستانی که در معدن سنگ مرمر سفید هاتنوب کشف شد، دو سری سوراخ وجود دارند که با هر بار کشیده شدن طناب سورتمه توسط کارگران، طناب‌های گذشته از درون سوراخ‌ها وزن سنگ را برای مدتی تحمل می‌کردند تا کارگران برای یک تقلای دیگر آماده شوند. کارگردان در دو ردیف و در دو طرف راه‌پله به سمت بالا حرکت می‌کردند و همراه خود طناب را می‌کشیدند تا محموله به سمت بالا حرکت کند. ستون‌های چوبی بزرگی که هر کدام نزدیک به 60 سانتیمتر ضخامت داشتند برای انتقال محموله‌های سنگی بسیار حیاتی بوده‌اند. این ستون‌های چوبی به کارگران امکان می‌داد که دو گروه کارگر همزمان از بالا و پایین محموله را به سمت بالا بکشند. سطح شیب‌دار مذکور با توجه به وزن سنگ‌هایی که کارگران از ارتفاع بال می‌بردند، احتمالاً دو برابر زاویه‌ای که قبلاً گفته می‌شد شیب داشته‌اند.

گوردون در این باره می‌گوید: «این سیستم تاکنون در هیچ جای دیگری کشف نشده است. مطالعه رد ابزارها و وجود دو دستورالعمل خوفو ما را به این نتیجه رساند که این سیستم دستکم به دوره حکمفرمایی خوفو، سازنده اهرام ثلاثه در جیزا باز می‌گردد». اهرام ثلاثه از بیش از ۲ میلیون قطع سنگی ساخته شده که هر کدام بیش از ۲ تن وزن دارند و فضایی به اندازه ۱۳ هکتار را در بر می‌گیرند.